LaHzE tAnHaIe مانند باران باش ،تا بهت عادت نکنند ،هر وقت هم آمدی دوستت داشته باشند...
| ||
درس های سال اول ساده بود, آب را بابا به سارا داده بود, مانده در گوشم صدایی چون تگرگ, خشخش جاروی مادر روی برگ, همکلاسی های من یادم کنید, باز هم در کوچه فریادم کنید, کاش هرگز زنگ تفریحی نبود, جمع بودن بود و تفریقی نبود, ای دبستانی ترین احساس من, بازگرد این مشق ها را خط بزن... پیش پیش روز اول ماه مهر رو به همه محصلا عزیز به خصوص دوستای خودم تبریک میگم.... [ شنبه 92/6/30 ] [ 8:43 عصر ] [ m.H ]
[ نظرات () ]
چرا می گویند : ( ها ) علامت جمع است...؟؟ تن را با ( ها ) جمع کنی... خودت میمانی و خودت تن + ها = تنها [ یکشنبه 92/6/24 ] [ 11:28 صبح ] [ m.H ]
[ نظرات () ]
خدایا ! خسته شدم از این کلاس رقصیدن به ساز دنیا... دلم یه زنگ تفریح می خواهد...!!! [ جمعه 92/6/22 ] [ 3:45 عصر ] [ m.H ]
[ نظرات () ]
مواظب باش ! گاهی اینقدر به کسیبها میدهی که دیگر خودت هم نمیتونی بخریش... [ چهارشنبه 92/6/20 ] [ 6:55 عصر ] [ m.H ]
[ نظرات () ]
چه زود سهم روز های خوب... یادش به خیر میشود... [ یکشنبه 92/6/17 ] [ 2:57 عصر ] [ m.H ]
[ نظرات () ]
سلام هایی که بوی خداحافظی میده... بودن هایی که بوی رفتن میده... رفتن هایی که هیچ بازگشتی نداره... همه ی اینا رو میشه تو یه کلمه جا داد: ت ن ه ا ی ی [ شنبه 92/6/16 ] [ 9:12 عصر ] [ m.H ]
[ نظرات () ]
خدایا !! کاش اعتراف کنی... جهنمی در کار نیست برای ما همین روزهای برزخی زمین کافیست [ سه شنبه 92/6/12 ] [ 6:23 عصر ] [ m.H ]
[ نظرات () ]
یه روز گذشته... سالگرد پیری که ما نتیجه ها هم عاشقش بودیم پیرمردی با موهای یه دست سفید مث برف قد خمیده ، که موقع راه رفتن دستاشو پشتش گره میکرد... یادش به خیر که با همه عشقمون صورتشو میبوسیدیم پای خاطره گفتناش میشستیم به قول یکی از بچه ها باعث شد یکم تا حدودی مازندرانی بفهمیم... { خییییلی دلم واسش تنگ شده }
[ چهارشنبه 92/6/6 ] [ 7:26 عصر ] [ m.H ]
[ نظرات () ]
نمیدونم دقت کردید یا نه!! اما به نظر میرسه که تنها چیز باکیفیتی که تو زندگی داریم درد باشه که هر چی میکشیم ، پاره نمیشه...؟؟ [ سه شنبه 92/6/5 ] [ 12:1 صبح ] [ m.H ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |